سلیمان بن صرد خزاعی + صوت

سلیمان بن صرد خزاعی بعد از اینکه به دلایل مختلف به حادثه کربلا نرسید بعد از کربلا رهبری قیامی موسوم به توابین را به عهده گرفت.

او با صلح امام حسن علیه السلام مخالف بود و نامه هایی که کوفیان به امام حسین علیه السلام نوشتند به رهبری ایشان بود.

در این مقاله به بررسی قیام توابین و شخصیت سلیمان بن صرد خزاعی توسط حجه الاسلام و المسلمین سید محمد طباطبایی می پردازیم.

شخصیت سلیمان بن صرد خزاعی

این شخص تاثیرات زیادی در قیام کربلا داشت ولی به بعضی گزارشات اشکال کردند که ممکن است درست نباشد. که اینطور نیست و این گزارشات دارای اعتبار کافی هستند.

او ۲۸ سال قبل از هجرت پیامبر در مکه به دنیا آمد. او عابد و باتقوا و زاهد و بزرگ قبیله خزاع بود.رجالیون  اهل سنت او را صحابی می دانند که با پیامبر مصاحبت داشته است ولی رجالی بزرگ شیعه فضل بن شاذان او را از تابعین می داند یعنی اگر پیامبر را درک کرده باشد مصاحبتی با پیامبر نداشتند. ولی ایشان راوی حدیث از پیامبر و امیرالمومنین علیه السلام هم است

از اول تاسیس کوفه در آنجا اقامت می کند و از اولین شهروندان کوفی است. و دارای جایگاه اجتماعی بوده است. لذا وقتی که مختار ب کوفه می آید، سلیمان مردم را به خونخواهی حسین علیه السلام دعوت کرد ولی مردم قبول نکردند.

نظر مختار درباره سلیمان

اما مختار درباره او می گوید او مردی است اگرچه با جایگاه اجتماعی بالا ولی دانش جنگی و تدبیر اجتماعی ندارد و مردی که دارای جایگاه اجتماعی بزرگی است ولی بصیرت و تدبیر لازم را ندارد و مدیریت اجتماعی ضعیفی دارد.

شرکت نکردن در جنگ جمل و توبیخ شدن او

ایشان در بیعت با علی علیه السلام با جماعتی از بزرگان شیعه شرکت دارد و بیعت می کند ولی در جنگ جمل حضور ندارد و بعد ازبرگشتن حضرت از جنگ جمل با حضرت ملاقاتی دارد که حضرت به او فرمود تو در قضیه ما و بیعت ما مردد شدی و مترصد شدی و نیرنگ زدی درحالی که تو نزد من از موثق ترین مردم بودی. من فکر می کردم از همه مردم زودتر به من ملحق می شوی.

حضرت او را توبیخ کرد و فرمود چرا اهل بیت پیامبر را یاری نکردی که سلیمان جواب داد من را ملامت نکنید که گذشته ها گذشت و اگر می خواهید من با اخلاص خیر خواهی کنم و کینه ورزی نکنم این قضیه را به رخ ما نکشید.

ایشان در سال ۳۶ هجری حدود ۶۰ سال سن دارد که می گوید هنوز کارها در پیش است هنوز مانده تا بفهمی که مردم چه کسانی هستند و مردم عوام هستند و شما خواص را دریاب. حضرت جواب او را ندادند.

سلیمان بر خاست و نزد امام حسن علیه السلام رفت و با کنایه به حضرت عرض کرد تعجب نمی کنی که علی علیه السلام داره مرا توبیخ می کند؟ امام حسن علیه السلام فرمود بله شما را توبیخ می کند ولی توبیخ برای کسی است که امید خیر از او است.

سلیمان به امام حسن علیه السلام عرض می کند آقا کارها در پیش است و قرار است نیزه ها جمع شود و شمشیرها کشیده شود و جنگ ها در پیش است. حالا ما یک جا نیامدیم ولی جنگ های زیادی در کار است.

سلیمان به امام حسن علیه السلام عرض کردند به من بدگمان نباشید و امام فرمودند نه ما بدگمان نیستم خدا تو را رحمت کند.

سلیمان بن صرد خزایی

سلیمان و شرکت در جنگ صفین

از طرفی در جنگ صفین می بینید که این مرد تمام عیار است و فرمانده جناح راست لشکر علی علیه السلام است در جنگ تن به تن رییس یمنی های لشکر معاویه را به درک واصل می کند و مبارزه کرده بود و صورتش زخم برداشته بود که خدمت حضرت آمد و حضرت آیه ۲۳ سوره احزاب را درباره ایشان قرائت کرد: ( مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ) تو از کسانی هستی که منتظر شهادت هستی و خودت را تغییر ندادی. سلیمان عرض می کند من یاوری نداشتم وگرنه اجازه نمی دادم در قضیه پذیرش حکمیت این قرارداد ننگین نوشته شود. من میان مردم رفتم و تلاش خودم را کردم ولی نتیجه ای نیافتم که اینجا معلوم می شود که ایشان شخصیت معمولی نیست.

مبدع تعبیر زشت ( مذل المومنین )

در قضیه سلیمان گفته شده است که این تعبیر زشت و شنیع ( یا مذل المومنین – کسی که با صلح خود مومنین را ذلیل کردی ) را که درباره صلح امام حسن علیه السلام به کار بردند کار سلیمان بن صرد است.

به امام اعتراض کرد که من تعجب می کنم شما چرا بیعت کردی در حالی که علاوه بر جمعیت بصره و حجاز ۴۰ هزار نفر جنگجو در کوفه دارید.

تحلیل او از صحنه مبارزه و جنگ و مسئله رویارویی همین است که ۴۰ هزار جنگو دارید و همین کفایت می کند در حالی که این غلط است چون تاریخ تصریح می کند که داشتند امام حسن علیه السلام را تسلیم می کردند و بعضی ها به معاویه نامه نوشتند که ما  امام حسن را یا تسلیمش می کنیم و یا او را می کشیم. و حتی بعضی سران مثل عبیدالله بن عباس تسلیم معاویه شدند و حضرت فرمودند من یاری ندارم.

وقتی مختار درباره او می گوید ( لا علم له بالحروب و سیایه الرجال ) تعبیر دقیقی است که آدم های بزرگی مثل سلیمان حرف هایی را مطرح می کنند که واقعا جای تعجب است. مثل بعضی خواص زمان ما که می گفتند دنیا دنیای گفتمان است نه موشک!

به امام عرض می کند این چه صلحی است که شما انجام دادی حداقل وثیقه ای یا بخشی از بیت المال را می گرفتی. و اصلا حواس سلیمان نیست که حضرت در چه وضعیتی است. حضرت در نهایت ضعف بود و چیزی نمانده که حضرت را تحویل دهند.

امام نکته ای را فرمودند شما شیعیان ما هستید ( یعنی شما باید دنبال من باشید نه من دنبال شما باشم ) من اگر در پی تامین دنیای شما بودم بر آن پافشاری می کردم ولی بحث ما بحث دنیایی نیست و بحث حاکمیت نظام اسلامی و قرآن و سنت و هدایت امت است.

سلیمان در قیام توابین یه عده انسان را جمع کرد و برای جنگ برد ولی برای دین و جامعه فایده ای نداشت. همین کار را اگر در زمان حیات امام می کرد بسیار پرفایده بود.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

نقش پررنگ سلیمان در حادثه کربلا

 اما در برهه حساس تاریخی که سلیمان در آن نقش اول را بازی می کند در قضیه کربلا است. ایشان شیعیان را در منزل خودش جمع می کند و خطبه ای می خواند که معاویه هلاک شده است و خدا را سپاس می گوییم که معاویه به درک واصل شد و حسین علیه السلام هم که بیعت نکرده است و به سمت مکه رفته است و گفته است شما شیعیان او و شیعیان پدر او هستید.

اگر در خودتان می بینید که او را در جنگ یاری کنید و با دشمنانش نبرد کنید برایش نامه بنویسید و اگر تردید دارید و می ترسید که سست و پراکنده شوید او را نسبت به خود امیدوار نکنید. جماعت گفتند نه ما پای کار هستیم و مبارزه می کنیم و جانمان را فدای او می کنیم. نامه اینگونه آغاز می شود: بسم الله الرحمن الرحیم. الی حسین بن علی مِن سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد و مسیب بن نجبه …..

نامه نوشتند که تشریف بیاورید که ما امام نداریم و شما اگر تشریف می آورید ما این والی را اخراج می کنیم و حکومت را تحویل شما می دهیم که هیچ کدام از این موارد اتفاق نیفتاد.

یکی از نکات بسیار عجیب تاریخ این است که سلیمان و دوستانش جرقه حرکت امام به سوی کوفه و قیام کربلا را رقم زدند و نامه های بعدی که به سوی امام رفت تابع ایشان و دوستانش بود.

از بدو ورود مسلم به کوفه تا انتهای قیام امام حسین علیه السلام و شهادت ایشان هیچ نامه ای در تاریخ از سلیمان و دوستانش که بعدا جزء توابین شدند و گفتند ما توبه کردیم نداریم و در هیچ صحنه ای حضور ندارند.

آدم های زیادی مثل مسلم و هانی و مسلم بن عوسجه و …. که در نهضت امام هستند و فعال هستند ولی هیچ اثری از سلیمان و دوستانش نیست و هیچ جا هیچ اقدامی نکردند.

وقتی مسلم وارد کوفه می شود دارای یک ماموریت کاملا تعریف شده است و ایشان وارد منزل مختار می شود و آنجا پایگاه مرکزی قیام و نهضت است. در حالی که در این موقع سلیمان هم بزرگ شیعه است و او هم بوده است که امام را دعوت کرده است و طبیعتا باید به خانه مختار که مرکز قیام است بود ولی گزارشی در این باره نیست.

توجیهات عدم یاری امام حسین علیه السلام توسط سلیمان

و در اینجا به نظر می رسید یک عدم عنایتی از جانب امام هم وجود دارد چون امام علیه السلام سلیمان را کاملا می شناسد. اما باری این قضیه برخی توجیهاتی آوردند که بیان می کنیم:

گروهی گفتند مگر می شود شخصیت به این بزرگی در این شرایط در قیام شرکت نکند و هیچ اثری از آنها نباشد! او قطعا زندانی بوده است.

بعضی ها گفته اند عبیدالله گفت هیچ کس در شهر کوفه نماند و همه باید اعزام کرد و گفته بود اگر کسی بماند خونش پای خودش است.

پس در اینصورت باید افراد یا باید به امام پیوسته باشند یا به عمر سعد یا باید گریخته باشند.

ولی هیچ گزارشی درباره پیوستن آنها به امام یا عمر سعد نداریم و اهل فرار هم نبودند پس زندانی بودند!

و نکته بعدی اینکه امام در کربلا متخلفینی که نامه نوشتند مورد خطاب قرار دادند که شما مگر نامه ننوشتید و آنها را توبیخ کرد ولی اسمی از سلیمان و دوستانش نیاورد. اما پاسخش این است که هیچ شاهدی نیست. مثلا برای مختار و میثم گفته شد که زندانی بودند. چطور می شود عبیدالله این ها را زندانی کرده باشد و آزاد شده باشند و هیچ گزارشی درباره آنها نباشد.

پس زندانی بودن سلیمان فقط یک احتمال است و همچنین توبیخ امام نسبت به کسانی که نامه نوشتند که بر فرض صحت امام کسانی را توبیخ کردند که در کربلا حضور داشتند نه همه کسانی که نامه نوشتند. چون کسی که حضور ندارد مورد خطاب واقع نمی شود.

اینها سه فرض را مطرح کردند ولی فرض چهارمی هم متصور است و آن اینکه در خانه خود نشسته بودند و هیچ کاری نکردند.

هزینه برخورد با شخصیت درجه یک اجتماعی زیاد است. مثلا در مورد عمر سعد که استنکاف کرد و مردد بود عبیدالله گفت یا فرماندهی ری را به من پس بده و برو خونه خودت بنشین یا برو کربلا.

ولی قرار نبود که عمر سعد را گردن بزند یا شبث بن ربعی که خود را به مریضی زد و استنکاف کرد. ولی عبیدالله گفت اگر می خواهی مطیع ما باشی باید به کربلا بروی چون منافع آنها تهدید می شد.

جمع بندی توجیهات

جمع بندی اینکه شما هیچ دلیلی بر حرف های خودتان ندارید. و نکته دوم که مطرح کردند این بود که مگر حکومت نظامی نبود و همه جا مامور نگذاشته بودند پس امکان ندارد که امثال سلیمان بتواند به امام ملحق شوند.

جواب آن واضح است چون می گوییم شخصی مثل حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و …چگونه از کوفه خارج شدند! عبدالله بن عمیر کلبی و همسرش شب به کربلا رفتند در حالی که به گفته شما حکومت نظامی بود. پس چطور سلیمان و دوستانش نتوانستند به کربلا بروند؟!

بعضی هم گفتند که احتمال می دادند که مصالحه می شود و کار به جنگ کشیده نمی شود به جهت اینکه علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرده بودند. لذا به حرف حر استشهاد کردند که به امام عرض کرده بود من به هیچ وجه احتمال نمی دادم کار به جنگ کشیده می شود در حالی که حر یک شخصیت نظامی محض است و کاری به این کارها و تحلیل سیاسی – اجتماعی ندارد و مقایسه شخصیت حر و سلیمان کاملا اشتباه است در حالی که سلیمان عبیدالله را کاملا می شناسد و از قساوت قلبی او خبر دارد و به چشم خود دیده است مثل قضیه هانی و مسلم و ….

اقرار به قصور در حادثه کربلا

قطعا امثال سلیمان مقصر بودند و شاهد بزرگ آن هم خطبه ای است که جناب مسیب بن نجبه فزاری است که از سران توابین بودند.

بعد از یزید مروان حدود سال ۶۵ هجری سر کار می آید ولی هنوز حکومت مروانی کامل به وجود نیامده است. در سال ۶۵ سلیمان مجددا مردم را به منزل خود دعوت می کند و به آنها می گوید ما اشتباه و خطا کردیم و باید توبه کنیم و توبه هم به این صورت است که قاتلین حسین علیه السلام را بکشیم یا کشته شویم.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

قیام توابین

۱۶ هزار نفر با او بیعت کردند و هم زمان با او مختار هم قیام می کند و به او می گوید کار بی ثمر نکنید که این کار شما بی ثمر است. و تلاش زیادی کرد و تا توانست از این جماعت کم کرد تا آنجایی که در نهایت حدود ۴ هزار نفر با سلیمان ماندند که سلیمان بسیار متعجب شد.

در منزل سلیمان، مسیب بن نجبه فزاری از دوستان سلیمان و از سران توابین خطبه ای می خواند. او در خطبه می گوید خداوند ما را به یاری پسر پیامبر آزمود و غیر صادق یافت ( ما دروغ گفتیم ) در حالی که نامه اش رسید و سفیرش را فرستاد و بر ما اتمام حجت کرد و ما جان های خودمان را دریغ کردیم و در کنار ما شهید شد.

ما نه با دست و نه با زبان و نه با مال خودمان از او دفاع نکردیم و حتی قبای خود را برای کمک به او آمده نکردیم. ما دیگر هیچ عذری پیش خدا نداریم مگر اینکه قاتلین امام را بکشیم یا خودمان کشته شویم.

در نهایت این جماعت حدود ۴ هزار نفری به سمت منطقه ای به نام عین الورده حرکت کردند و با سپاه عبیدالله برخورد کردند و اکثر این جماعت کشته شدند و رفاعه بن شداد جماعت را جمع کرد و عقب نشینی کرد و برگشت و سلیمان در سن ۹۳ سالگی و مصیب بن نجبه هر دو به شهادت رسیدند.

ان شالله خداوند از سر تقصیر های این افراد بگذرد…..

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.