عبیدالله ابن حر + صوت

عبیدالله ابن حر جعفی از کسانی بود که توسط امام حسین علیه السلام در جریان حادثه کربلا دعوت به سوی جبهه حق شده بود اما به دعوت امام لبیک نگفت. او پس از شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد و با مختار در قیامش همراه شد. اما از سپاه مختار هم کمی بعد جدا شد و به جبهه مصعب که مقابل مختار بودند در آمد.

در ادامه مقاله به تحلیل شخصیت این مرد توسط حجه الاسلام سید محمد طباطبایی می پردازیم.

زندگی نامه و خصوصیات شخصیتی

این شخصیت بسیار پیچیده و خاص است که زندگی پر ابهام و پرماجرا دارد و شخصیتی خود محور و طبق گزارشات تاریخی خیلی دچار تناقض است.

عبیدالله از شاخه های قبیله بزرگ مذحج است که برخی از مقاطع ریاست این قبیله را هم به عهده داشت. او از اشراف کوفه است که به شدت نژاد پرست است و اعتقاد دارد که نژاد عرب نژاد برتر است و افتخار او این است از ابناء الاحرار ( عرب خالص را آزاد کامل می دانست ) بود.

ایشان در نبرد قادسیه اول حضور داشت و افتخار می کرد که عربی بود که اولین بار با کفار مواجه شده است و با ایرانی ها به شدت مخالف است.

در زمان قیام عاشورا بالای ۶۰ سال سن او بود. از عجایب این است که ایشان صالح و فاضل و عابد و مجتهد و اهل نماز و پاک چشم بود و از شرب خمر و فسق و فجور دوری می کرد و شاعری بود که مراثی برای امام حسین علیه السلام می گوید و اظهار پشیمانی می کند که چرا با امام همراه نشدم و با شعر گویی خود سربازان را به جنگ تحریک می کرد.

نجاشی که از مهمترین رجالی شیعیان است ( اگر کسی حرفی بزند و نجاشی حرف دیگری بزند معمولا حرف نجاشی را مستند تر می دانند و حرف او را قبول می کنند ) از ایشان اسم برده است و می گوید ایشان جنگجو و بسیار شجاع و دلیر و شاعر است.

نجاشی می گوید عبیدالله بن حر کتابی حدیثی از علی علیه السلام دارد. این مطلب مهمی است و می توان گفت پذیرفته نیست که در جنگ صفین ایشان مقابل علی علیه السلام باشد.

شخصیت عبیدالله بن حر

نظر بن حر این بود که کار خلفای راشدین درست است و حکومتشان را کاملا قبول دارد و می گوید عیار حکومت باید عیار راشدین باشد. ولی حکومت اموی و زبیری و مختار را قبول ندارد و می گوید قریش ( منظورش همان اموی و زبیری ها است )  سرکش و منحرف هستند و دنیا گرا و توجهی به آخرت ندارند و از احادیث سوء استفاده کردند و بر مردم مسلط شدند.

او معتقد است طبق حدیث ( لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق ) جایی که معصیت خالق باشد نمی توان از مخلوق اطاعت کرد. خروج بر حاکم جائر به خلاف نظریه قاطبه اهل سنت جایز است ( که قاطبه اهل سنت معتقدند پیروی از حاکم و امام جامعه واجب است ولو اینکه جائر باشد ) و می گوید هدف ما مبارزه با ظلم و بی عدالتی است.

عبیدالله بن حر

عبیدالله بن حر و قتل عثمان

این ها شاخصه های شخصیتی است که باید در تحلیل این شخصیت لحاظ شود. وقتی عثمان کشته می شود او خیلی ناراحت می شود. خلفا و سنت آنها را خیلی قبول دارد ولی وقتی بحث جنگ با علی علیه السلام می شود قبول نمی کند. او می گفت اولا در قتل عثمان علی علیه السلام مقصر نیست و ثانیا من در این جنگ باید با کوفیان بجنگم که اصل و نسب من به همین قبیله هایی است که در کوفه هستند.

در یک مجلس که ذکر علی علیه السلام در نزد معاویه و عمروعاص می شود ایشان شروع به گفتن فضائل علی علیه السلام می کند و از علی علیه السلام تمجید می کند و علی علیه السلام را انسانی عالم می داند.

عمروعاص به او می گوید تو و پدرش دروغگو هستید که این حرف بر عبیدالله بن حر گران می آید و از مجلس بیرون می آید و سر به شورش بر می دارد.

شروع به جنگ با آن ها می کند و به شهرهای مختلف حمله می کند و غارت های زیادی انجام می دهد و کاملا در تضاد با معاویه قرار می گیرد.

لذا با توجه به این گزارش تاریخی این حرف مشهور که می گویند او به معاویه پیوست کاملا نادرست است. چون هیچ اثری از او در جنگ صفین نیست.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

عبیدالله بن حر و حجر بن عدی

در بحث شهادت حجر بن عدی که هم قبیله ای عبیدالله بن حر بود که شخصیت بزرگی بود و شهادت او تاثیر بزرگی در کوفه داشت. معاویه و هم یارانش که شهادت نامه ای را علیه حجر بن عدی تنظیم کردند و امضاهای زیادی را جمع کردند. از جمله کسانی که شهادت نامه را برای امضا نزد او آوردند عبیدالله بن حر بود. او امضا نکرد و از او دفاع کرد و گفت من او را آزاد می کنم ولی این کار را نکرد و حمایت جدی از او نکرد.

قدرت جنگی بن حر

او شخصیتی است که به تمام معنا جنگجو است و شاکله شخصیتی او بر این اساس بنا نهاده شده است. گفته شده است که هیچ شهری از شهرهای شام و عراق و جبل و مناطق ایران و… از دستبرد او در امان نبوده است.

نقل شده است با ۵۰۰۰ نفر از لشکر مختار مواجهه می شد و آن ها را عقب می راند. چیزهای عجیبی از او نقل می کنند که شبیه افسانه است در صورتی که نقل های مختلف موید این کار او است.

به هر شهری که می رسید قتل و غارت انجام می داد و اولین کاری که می کرد این بود که سراغ بیت المال می رفت و آن را بین دوستان خود تقسیم می کرد.

در بعضی از رزم ها و مقابله هایش که با حریفش روبرو می شد آنقدر قدرت داشت که فقط با پیراهنش طرف مقابل را اسیر می کرد.

تحلیل شخصیت بن حر

بر اساس مجموع گزارشات تاریخی و با توجه به توانایی های او همه از جمله مختار و معاویه و مصعب و عبدالملک مروان دوست دارند او را به عنوان نیروی شبه نظامی در اختیار داشته باشند.

این شخصیت با اوصاف گفته شده فضایل و کمالات و اعتقادات قوی و شخصیت تاثیر گذاری دارد ولی کاملا خود محور است و خود را محور همه چیز می داند و با هیچ امیری بیعت نکرد.

ایشان حق را معیار قرار نمی دهد بلکه خود را معیار تمام می داند و این تفکر نهایتا منجر به عناصر فرقه ای می شود که گروهی را به دنبال خود به راه می اندازند.

شخصیت هایی که این چنین خود محور هستند و کسی غیر از خودشان را قبول ندارند کارشان به جایی می رسد که تمام موازین حق را زیر پا می گذارند و همه کاری انجام می دهند مثل قتل و غارت و فساد و… و همه این ها را به نام دین انجام می دهند.

رویارویی بن حر با امام حسین علیه السلام

محل ملاقات امام با این شخصیت حدود ۴۰ کیلومتری قبل کوفه و در منزل بنی مقاتل است. حضرت به بنی مقاتل رسیدند که دیدند خیمه ای برپا است. امام پرسید این خیمه کیست که جواب دادند خیمه بن حر است و امام فرمود به او بگویید بیاید.

وقتی که قاصد نزد بن حر آمد و او را سمت امام خواند بن حر گفت انا لله و انا الیه راجعون. به خدا قسم من از کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه حسین را نبینم ( از کوفه رفتم که امام را نبینم و با او روبرو نشوم ).

علت فرار او از امام این بود که طبق گفتگویی که با مصعب دارد می گوید او سرور اسلام و عرب است و نمی شود جواب او را نداد. من انسانی متشخص و آرمانگرا هستم و چطور می توانم با حسین علیه السلام روبرو شوم.

پیک امام برگشت و به امام عرض کرد که بن حر می گوید من نمی آیم. بن حر و زهیر خیلی با هم فرق دارند. او اصلا سمت امام نرفت اما زهیر رفت و حرف امام را شنید.

امام خود به خیمه بن حر رفت و با او صحبت کردند که شما به ما ملحق شو. نکته های عجیبی در صحبت های بن حر است. او می گوید به خدا قسم می دانم هر کسی با شما باشد در آخرت سعادتمند است ولی من نمی توانم برای شما کاری بکنم.

در کوفه کسی یار شما نیست و من رفتم و کوفه را دیدم و من برای مردن آماده نیستم و جان فشانی نمی کنم و من میخواهم اینجا زندگی کنم.

جسارت بن حر به امام حسین علیه السلام

جسارت حر به امام این بود که پسر پیامبر او را دعوت کرد و طلب یاری کرد ولی او می گوید من یک اسبی دارم که اسب فوق العاده ای است و  دنبال هر چیزی که با این اسب رفتم به آن رسیدم و هر دشمنی که دنبالم آمد به من نرسید، می توانم این اسب را به شما بدهم.

امام فرمود من دنبال تو هستم تا تو را خوشبخت کنم و نیازی به اسب تو ندارم. خداوند می فرماید: ( وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا) من آدم های گمراه را یار و یاور خودم نمی گیرم. یعنی به او اطلاق گمراه می کند .

امام به او فرمود حالا که اینطور شد از این جا برو. یعنی نه با ما باش و نه علیه ما باش وگرنه خداوند تو را با رو در آتش می فکند.

بن حر علیه مختار

در زمان مختار، ایشان با حرکت مختار به هیچ وجه موافق نبود چون با مختار اشتراک موضع نداشت چون هیچ جا و هیچ وقت نگفته است که من خونخواه حسین علیه السلام هستم. فقط مرثیه ای دارد که در آن می گوید پشیمانم که چرا با حسین علیه السلام همراهی نکردم کل فضای حکومت مختار انتقام از قاتلین امام حسین علیه السلام است که اثری از خونخواهی بن حر نیست. و نکته مهمتر این که بن حر یک نژاد پرست به تمام معنا بود که همه جا هم این را ابراز می کند و به شدت به مختار حمله می کرد و معتقد بود که او به اصالت عرب خیانت کرده است چون فارس را بر عرب مسلط کرده است و اشراف عرب را ذلیل کرده است.

مختار هم قسم خورده بود که او را بیابد و بکشد اما موفق نشد و فقط خانه او را در کوفه خراب کرد و همسر او را زندانی کرد. بن حر هم به تلافی کار مختار به کوفه حمله کرد و خسارات زیادی به بار آورد و به زندان شهر هم حمله کرد و زندانی ها به خصوص همسرش را آزاد کرد. او بود که در قضیه مجازات کسانی که در برابر مصعب تسلیم شده بودند پیشنهاد داد ایرانی ها را گردن بزنند.

مصعب دید که او انسان خاصی است و نمی شود به او اعتماد کرد و بعدا می تواند برای او دردسر شود لذا او را زندانی کرد ولی با وساطت بزرگان آزاد می شود ولی به محض آزاد شدن مجددا شروع به قتل و غارت کرد.

مصعب دوباره او را دعوت کرد تا به او بپیوندد که بن حر جواب داد من دعوت حسین علیه السلام که سرور عرب بود را رد کردم  قطعا با تو که از بردگان عرب هم پست تری بیعت نمی کنم و در قضیه مبارزه با مختار که با تو هم پیمان شدم به خاطر این بود که با مختار دشمن بودم و با تو اشتراک منافع داشتم.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

بن حر و عبدالملک مروان

بن حر هر کس را برای رسیدن به اهداف خود مناسب می دید با او هم پیمان می شد. لذا بعد از این قضایا با عبدالملک مروان هم پیمان شد. عبدالملک هم دید که با می توان به اهداف خود برسد لذا با بخشیدن مال زیاد به بن حر و یارانش او را کاملا نمک گیر کرد.

بن حر هم به عبدالملک گفت من برای اینکه حکومت شما پایدار شود می روم و می جنگم و همین کار را هم کرد.

عبدالملک به او یک حیله زد و پیش خود گفت یک تیر و دو نشان می کنیم. هم او را می فرستیم از دشمن ( زبیریان و مصعب ) تلفات بگیرد و هم او را به دست خودش سر به نیست کنم. لذا به او وعده داد که شما با این چند صد نفر برو و جلودار لشکر باش و من از پشت سر می آیم.

بن حر رفت ولی از لشکر پشتیبان عبدالملک خبری نبود و زبیریان که لشکر بزرگی فراهم کرده بود او را شکست داد ولی موفق به فرار شد و وقتی به فرات رسید و در آستانه اسارت بود اما خودش را در فرات غرق کرد.

جسد او را پیدا کردند و سرش را بریدند و در کوفه و بصره نصب کردند تا بگویند این شخصیت هلاک شد.

این سرنوشت کسی است که به جای اینکه از حجت خدا تبعیت کند خود پرست و خود محور بود و با همه حرف های بزرگی که می زد و مجاهدت های بزرگی که کرد در نهایت هلاک و کشته همین خود محوری و نفس پرستی خود شد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.