حرکت امام حسین علیه السلام + صوت

حرکت امام حسین علیه السلام به سمت کربلا در رویارویی لشکرش با لشکریان عمر سعد در نبرد نابرابر کربلا که تعداد یاران حضرت در برابر لشکریان عمر سعد بسیار اندک بود و در مقابل هم قرار گرفتن این دو جبهه با توجه با تعداد لشکریان امام حسین علیه السلام منطقی نبود.

در این مقاله برای پاسخ به سوالی که در این باره پرسیده شد استدلالاتی شده است که توسط حجه الاسلام سید محمد طباطبایی پاسخ داده شده است که می توانید مطالعه نمایید.

سوال: با توجه به تعداد کم لشکر امام حسین در مقابل لشکر بن زیاد عمربن سعد آیا این رویارویی تعبیری جز خودکشی دارد و هدف امام حسین از این چنین جنگی چه چیزی بوده است؟

برای پاسخ به این سوال باید ریشه های بحث را مشخص کنیم و جواب سطحی با گزاره های تاریخی فایده ای ندارد.

در نظام آفرینش انسان از میان همه آفریده ها اشرف مخلوقات است چون وقتی خدا خودش را در مورد خلق انسان احسن الخالقین دانسته است، پس خودش احسن الخالقین است و انسان را در بهترین زمان هم خلق کرده است. همه آنچه در آسمان و زمین است در اختیار شما انسان قرار داده ایم.

هدف از خلقت انسان طبق فرموده قرآن عبادت و عبودیت و قرب الهی است. برای رسیدن به این عبادت که آخرین حد آفرینش است چه راه هایی وجود دارد؟

عمده وسیله برای رسیدن به این هدف وحی و کسی که این دین را اولا تبیین کند و ثانیا اجرا کند.

مجریان دین

قرآن اسم مجری دین را امام گذاشته است و به پیامبر می فرماید ( انما انت منذر ) که ناظر بر مساله رسالت است. و همچنین می فرماید ما برای هر قومی هادی قرار دادیم که هدایت می کند. قرآن هدایت گر جامعه را حجت الهی می نامد. با وجود حجت بهانه ای برای کسی نمی ماند تا بگوید من نمی دانستم و هدایت نشدم.

این حجت الهی چون باید تمام باشد در نتیجه امام در تمام مراحل باید هادی باشد یعنی هدایت صفر تا صد در دست امام است.

بنابراین امام در این عالم امکانی تمام اجزای عالم را هدایت می کند ( و اشرقت الارض بنورکم ) نور اشراق شماست که به عالم فیض می دهد. امام هرم هدایت است که در راس این هرم امام قرار دارد و اگر امام نباشد این هرم فرو می ریزد.

وسیله دوم ما برای قرب الهی برنامه هدایت است که دارای سخت افزار و نرم افزار است. سخت افزار این هدایت نفس ناطقه است که تنظیمات اولیه به نام فطرت دارد.

حرکت امام حسین

هدایت اولیه و ثانویه

دین به عنوان نرم افزار این سخت افزار بر روی فطرت سوار می شود که بر اساس و سازگار با فطرت است و باعث شکوفایی فطرت می شود.

بنابراین ما بر اساس آن چیزی که در فطرت داریم یک هدایت اولیه داریم که همان ( عهد الست ) است.

یا تعابیر دیگری که داریم که ( شیعتنا خلق من فاضل طینتنا ) شما از طینت ما هستید و آن هدایت اولیه را دارید و می شود با شما گفتگو کرد و هدایت ثانویه را بر شما عرضه کرد یعنی این فطرت پاک انسانی که بعد مومن می شوند و ولایت اهل بیت را می پذیرند در ابتدا یک ولایتی در ناحیه فطرت دارند و در سایه آن هدایت ثانوی را دریافت می کنند.

هدایت ثانوی هم دو قسم است: ۱- هدایت فردی ۲- هدایت اجتماعی

در هدایت ثانوی که مربوط به نرم افزار یا همان دین و معارف وحیانی است که فطرت را شکوفا می کند. امام در این مرحله به همه افراد نظر دارد. امام دین را برای همه کسانی که نور فطرت در آنها وجود دارد تبیین و تفسیر می کند. امام اسوه است و می توان از او الهام گرفت و حقیقت را از او کشف کرد. جنبه هدایت باطنی دارد. اگر کسی لیاقت داشته باشد و پاسخ خوبی به ندای درون خود بدهد و به امام توجه داشته باشد امام هم به او نظر دارد و او را هدایت می کند. مثل امام عصر عج الله که امام زنده ی ماست و اگرچه نمی توانیم او را ببینیم اما با جان ما در اتصال است و کافی است به او توجه نماییم تا او هم به مراتب بیشتر از ما به ما توجه داشته باشد و فیوضات او به ما برسد.

در شان اجتماعی هم امام از انحرافات کلی جریان دین و هدایت جلوگیری می کند یا به خصوص اگر کسی یا چیزی بخواهد سد باب هدایت  شود که امام مطلقا اجازه نمی دهد.

بنابراین یک عهد فردی را می توان تصور کرد مثل آنچه در دعای عهد آمده است: ( اللَّهُمَّ إِنِّى اُجَدِّدُ لَهُ فِى صَبِیحَهِ یَوْمِى هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ اَیَّامِى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَهً لَهُ فِى عُنُقِى لا اَحُولُ عَنْهَا وَ لا اَزُولُ اَبَداً )

این عهد و عقد و بیعتی که در گردن دارم و این یک پیمان قلبی است اگرچه امام حضور ندارد و عهد اجتماعی نیست  ولی عهد فردی است و من می خواهم از فیوضات امام استفاده کنم.

هدایت اجتماعی

البته یک هدایت اجتماعی هم در لایه عالی هم وجود دارد که امام تصدی دارد ولی مشروط بر یک عهد اجتماعی. همانطوری که درباره امام حسین علیه السلام زمانی که کوفه یک صدا فریاد کردند که امام را می خواهند امام مسلم را به کوفه فرستاد و وقتی مسلم تایید کرد امام این عهد اجتماعی و بیعت را مستقر کردند و به سوی تصدی اجتماعی حرکت کردند.

 در این لایه که عالی ترین سطح هدایت است وظیفه امام این است که تمام نظامات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را بر مبنای معیار حق تنظیم می کند.

همانطوری که امام حسین علیه السلام فرمود: ( مَا اَلْإِمَامُ إِلاَّ اَلْعَامِلَ بِالْکِتَابِ اَلْقَائِمَ بِالْقِسْطِ اَلدَّائِنَ بِدِینِ اَلْحَقِّ ) امام فقط معیارش حق است و خواسته اقلیت یا اکثریت و ….و اراده مردم در آن اصلا تاثیر ندارد و فقط اراده حضرت حق است و امام مجری اراده حق است و قصد گسترش حاکمیت توحید در عالم را به عهده دارد.

در اینصورت جامعه آرمانی توحیدی شکل می گیرد که هدف بعثت انبیا و رسل هست که در این جامعه بستر آرمانی و عالی رشد و هدایت فراهم است و در این فضا حق و عدل  تمام جامعه را در بر می گیرد ( یملا الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت‌ ظلما و جورا )  و اقتضای هدایت تمام می شود و انسان خیلی باید شقی باشد که منحرف شود.

پس امام در سه سطح از امر هدایت تصدی دارد و سرپرستی می کند: ۱- هدایت اولیه در ناحیه فطرت است ۲- هدایت ثانویه در سطح فردی که تمام افراد جامعه به صورت فردی از انوار هدایت امام حتی اگر غایب باشد استفاده می کند ۳- هدایت اجتماعی که امام غائب و قاعد خودش را نشان می دهد و قیام می کند البته به شرطی که جامعه قابلیت پذیرش امام را داشته باشد.

تحلیل تاریخی حرکت امام حسین علیه السلام

وقتی که خبر مرگ معاویه رسید و نامه یزید به ولید بن عتبه فرماندار مدینه رسید که از چند نفر بیعت بگیرد از جمله آن چند نفر امام حسین علیه السلام بود.

ولید حضرت را فرا خواند و حضرت به دارالاماره رفت و به حضرت گفت که نامه رسید که از شما بیعت بگیرم.

مروان بن حکم که در جلسه حضور داشت به ولید گفت که از امام بیعت بگیر که اگر برود دیگر دست ما به او نمی رسد و اگر بیعت نکرد گردنش را بزن.

حضرت فرمود: ( ایها الامیر اِنّا اهل بیت النبوه ومعدن الرساله و مختلف الملائکه …. ) ما اهل بیت پیامبر هستیم و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم و ابتدای آفرینش و انتهای عالم به ماست. یزید مردی عیاش و شرابخوار و فاسق و قاتل نفس محرمه است و …. من امام هدایت هستم و نماینده خدا و خلیفه الله و رهبر هدایت هستم در مقابل چه کسی باید دست بیعت دراز کنم؟!!

حالا صبر کنید ببینیم فردا چه اتفاقی می افتد و ببینیم که سزاوار است به خلافت، من با شما بیعت کنم یا شما با من!

اینجا وظیفه امام هدایت فردی است و اگر جریان کلی هدایت دچار انحراف کلی یا سد شود حضرت باید وارد عمل شود و جلوی آن را بگیرد که امام در اینجا این کار را دارد می کند.

یزید مظهر هر فساد است و دارد از همه بیعت می گیرد و امام حسین مظهر هرگونه خیرات است. عدم بیعت امام به منزله نفی مشروعیت این بیعت است و باید پافشاری کند چون با بیعت کردن کل جریان هدایت نابود می شود.

واقعه حره

بقیه خلفا تحفظ داشتند و ملاحظه خیلی چیزها را می کردند اما یزید کسی بود که بعد از واقعه کربلا، واقعه حره را به وجود آورد که در این واقعه به دستور یزید مدینه را که یکی از مقدس ترین مکان های اسلام است را به مدت سه روز به سربازان و لشکریان مسلم بن عقبه حلال اعلام کرد.

او اعلام کرد در این سه روز جان و مال و ناموس مردم بر لشکریان حلال است و وحشتناک ترین اتفاقات افتاد.

۷۰۰ نفر از قاریان قرآن و ۸۰ نفر از صحابه پیامبر و تا ۱۰ هزار نفر از کسانی که در مدینه زندگی می کردند و کلیه اصحابی که در بدر حضور داشتند همه کشته شدند.

تا ۱۰۰۰ نفر زن باردار شدند و وقتی بچه هایشان به دنیا آمدند به اصحاب حره مشهور شدند، و چنین شخصی که دستور به این فجایا داد می خواهد زمام امور مسلمین را به دست بگیرد!

این شخص می خواهد نماد اسلام شود و اصلا و به هیچ وجه قابل مسامحه نیست و وظیفه امام بیعت نکردن است حتی اگر امام در صحرای کربلا کشته شود.

یعنی اعلام بکند حسین بن علی به عنوان شخصیت اول عالم اسلام و به عنوان سرور جوانان بهشت و به عنوان کسی که مردم او را جانشین پیامبر می بینند با یزید بیعت نمی کند چون این خلیفه مشروع نیست.

حسین بن علی با این خصوصیت وقتی با یزید بیعت نمی کند کار تمام است و جامعه دچار تزلزل اعتقادی نمی شود. ایشان با این کار اعلام می کند که این عنصر نامطلوب شایستگی خلافت را ندارد و همین کفایت می کند و نیاز نیست امام قیام کند.

 در لایه هدایت فردی نیاز نیست حضرت قیام کند و همین قدر اعلام انزجار کفایت می کند و او باید جان خویش را حفظ کند چون امام باید حضور داشته باشد تا برکات بیاید لذا از مدینه خارج شد.

بعضی ها گفتند حضرت با خروج از مدینه قیام کرد در حالی که اینطور نبود. حضرت به آیه شریفه ۲۱ سوره قصص تمسک کرد که خودش را شبیه موسی علیه السلام دید که به خدا عرض کرد: ( فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ) موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‌ای؛ عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.

حضرت فاصله بین مکه و مدینه که حدود ۴۰۰ کیلومتر است را در ۵ روز طی کرد در حالی که این فاصله با کاروانی که زن و بچه همراهش است حدود ۷ روز طول می کشد. پس حضرت دارد خودش را از دست آنها رها می کند. ایشان نامشروع بودن خلیفه را اعلام کرد و اصلا بحث قیام در کار نبود.

حضرت علی هم اعلام کرد من این حکومت را قبول ندارم ولی اگر مجبور شود بیعت هم می کند. همین مقدار اعلام کردن که این خلیفه صلاحیت ندارد کفایت می کند ولی اصل و کتاب و سنت باقی ماند چون خلفای دیگر تحفظ داشتند ولی این خلیفه تحفظی ندارد.

امام که وارد مکه شد حدود ۴ ماه و چند روز اقامت کردند و هیچ گزارشی از حرکت اجتماعی از حضرت نداریم.

تنها حرکت اجتماعی امام که بعد از برآورد کردن می بیند که باید حرکتی را انجام دهد در مقابل نامه های مردم کوفه بود که مسلم برای حضرت نوشت که کوفه در بست در اختیار شماست که در اینجا وظیفه امام عوض می شود و نوبت به برپایی عدل در سطح جهانی می رسد که حضرت به سوی کوفه حرکت چون مردم با امام اتمام حجت کردند که در اینصورت امام نباید تعلل کند.

حضرت در آنجا که گرفتار لشکر حر شد هم اهداف خود را بیان کرد و فرمود ما را دعوت کردید و حجت را بر ما تمام کردید و ما آمدید و اگر نمی خواهید ما بر می گردیم که حر می گوید من اصلا از نامه مردم کوفه خبر ندارم. حضرت موضوع و علت حرکت خود را تا روز عاشورا همچنان اعلام می کند تا اینکه هیچ عذری برای هیچ کس باقی نماند که چرا امام نیامد و رهبری ما را بر عهده نگرفت.

از صبح عاشورا که دیگر امام دید حرف زدن با دشمنان فایده ای ندارد و قضیه بیعت به طور کل منتفی است و حضرت دیگر در قبال جامعه هیچ وظیفه ای ندارد و در این هنگام مسئله دیگری مطرح می شود.

در این ایامی که وظیفه حضرت همچنان همزمان با جنبه اجتماعی در جنبه فردی ادامه دارد و انتهای وظیفه حضرت در جنبه فردی است همچنان افرادی مثل حر و زهیر بن قین و ضحاک بن عبدالله و …. را دعوت به حق می کند.

حمله به هرم هدایت

اما بزنگاه مطلب در صبح عاشوراست. زمانی که حجت بر مردم تمام شد و کاملا هدایت اجتماعی از بین رفت و امام عقب نشستند وظیفه امام دفاع از لایه دوم هدایت و حفظ اصول دین و عدم بیعت است.

اما اتفاق دیگری در روز عاشورا افتاد این بود که جبهه شیطانی تمام عزمش را جزم کرد برای اینکه به نقطه کانونی و قاعده هرم هدایت حمله کند که عبارت بود از هدایت فطری.

در نهایت عبیدالله گفت ما دیگر بیعت نمی خواهیم و باید حسین بن علی را دست بسته و حقیرانه و با شخصیتی فرو ریخته نزد ما بیاورید تا شخصیت امام را نابود کند.

در واقع دارند حمله می کنند به قاعده کف هرم هدایت که در این مواقع باید به عنوان راس هدایت این هرم را حفظ کند. چون استوانه ربوبیت حضرت حق باقی بماند. چون شیطان دارد حمله به اصل ربوبیت حضرت حق می کنند که این یک درگیری بی نظیر در تاریخ بین جبهه حق و باطل است.

مخالفت شیطان با بشر نه با جسم بشر است بلکه به خاطر این است که می گوید خدا او را به رخ من کشید چون او اسماء یاد گرفت و از من بالاتر شد. لذا زیر بنای همه این موارد هدایت فطری است که شیطان این را در انسان کامل مورد حمله قرار می دهد. چون وقتی این فطرت در انسان کامل مورد حمله قرار بگیرد دیگر چیزی از انسان باقی نمی ماند و نور فطرت در او خاموش می شود و فلسفه خلقت از بین می رود در نتیجه ادامه مسیر آفرینش امکان ندارد.

حرکت امام حسین در روز عاشورا به خاطر بقای گوهر منور فطرت است. تاریخ یعقوبی نقل می کند حضرت در روز عاشورا خیلی تلاش می کردند حتی با افراد به صورت فردی حرف می زدند. ده ها نفر از لشکر عمر سعد به لشکر حضرت ملحق شدند.

امام در روز عاشورا دو خطبه خواند و آنچه را به عنوان خلاصه عدم تسلیم لشکریان عمر سعد بیان کردند ( این زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو چیز مخیر کرد، ذلت و شمشیر و کشته شدن)

یعنی نماینده شیطان که سر دم دار و در صحنه است کسانی هستند که هیچ بهره ای از انسانیت ندارند و نور فطرتش خاموش است به جنگ انسانیت آمده اند.

در خطبه بعدی هم می فرماید به خدا قسم با دست خودم، ذلیلانه خودم را تسلیم اینها نمی کنم و من خودم را بنده شما نمی کنم. من به عنوان امام جامعه که همه مراتب هدایت به دست من است اگر خودم را تسلیم شما کنم که چیزی از عالم نمی ماند.

دشمنان امام حسین می خواهند گوهر انسانیت را بربایند و امام به عنوان یک انسان کامل که عالیترین سطح انسانیت در او است باید این ها را حفظ کند و همه باید فدای او شوند حتی پسر ۶ ماهه اش و برادرش و همه باید فدای او شوند. در اینجا شخص مطرح نیست بلکه انسانیت مطرح است و همه شهداء فدای انسانیت شدند.

در واقع شعار همه شهدای عاشورا این بود که انسانیت باید بماند تا ربوبیت حضرت حق حفظ شود.

برای همین است که عزاداری برای امام حسین علیه السلام فراتر از مرزها و نژادها و سرزمین هاست. چون این فهم در عالم ایجاد شده است که اگر انسانیتی داریم از امام حسین داریم. همه عالم و بودن همه عالم قائم به شهادت طلبی امام حسین است.

لذا در فراز ۱۶ زیارت اربعین ملاحظه می کنید که گفته می شود: ( وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ ) و (شهادت می دهم) امام حسین علیه السلام جانش را در راه تو بذل و بخشش نمود تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد.  

آیا نبرد لشکر امام حسین علیه السلام با تعداد اندک در برابر تعداد زیاد لشکر عمر سعد نوعی خودکشی نبود؟

جبهه شیطانی تمام عزمش را جزم کرد برای اینکه به نقطه کانونی و قاعده هرم هدایت حمله کند که عبارت بود از هدایت فطری که در این زمان امام با هر توانی که داشت باید مقابله می کرد.

برای گوش کردن به دوره کامل صوتی شبهات عاشورایی می توانید اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.