حضرت قاسم علیه السلام + صوت

حضرت قاسم علیه السلام از جمله شخصیت هایی بود که در کربلا حضور داشت. اشان فرزند امام حسن علیه السلام است که نظرشان درباره مرگ را اینگونه به امام خود بیان می کند که مرگ در نظر من شیرین تر از عسل است.

سوالی درباره عروسی حضرت قاسم در کربلا و بازوبندی که پدرشان به دست ایشان بست پرسیده شد که حجه الاسلام و المسلمین سید محمد طباطبایی پاسخ می دهد.

سوال: از نظر تاریخی قضیه عروسی قاسم بن الحسن در کربلا و بازوبندی که پدر بزرگوارشان به دست ایشان می بندد چقدر صحیح است؟

واعظ کاشفی و روضه الشهدا

این مسئله را اولین بار کتابی به نام ( روضه الشهدا ) تالیف ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری مطرح کرد.

ایشان شاعر است که با تخلص ( کاشفی ) شعر می گفت و محل تولد ایشان سبزوار بود. متولد ۸۴۰ و وفات ۹۱۰ است و بعد از چند سال به شهر هرات مسافرت می کند و همانجا می ماند تا وفات می کند.

از پیروان طریق صوفی نقشبندیه است که سر سلسله آن ابوبکر است. این فرقه سنی حنفی هستند. ملا حسین واعظ شوهر خواهر یا باجناق ملا عبدالرحمن جامی مشهور که صاحب ( نفحات الانس ) است می باشد.

در خصوص این شخصیت بحث های مفصلی در گرفته است چون کتاب روضه الشهدای ایشان بسیار در بحث تعزیه امام حسین علیه السلام تاثیر گذار بوده است. لذا در مورد مذهب ایشان خیلی بحث شده است و محققین نقد کرده اند. بعضی ایشان را شیعه و بعضی سنی می دانند.

بعضی می گویند ایشان سبزوار بوده که مرکز شیعه بوده و بعضی ها می گویند ایشان به هرات رفته که آنجا مرکز اهل سنت بوده است.

شهید مطهری رحمه الله درباره این شخصیت می گوید که ایشان خودشان را با همه وفق می داد.

ما یک دسته ای از مشاهیر داریم که بینابین هستند یعنی نه شیعه هستند و نه سنی که بعضی ها تعبیر می کنند اینان سنی دوازده امامی هستند!

آن چیزی که مسلم است این است که واعظ کاشفی به شدت به اهل بیت ارادت دارد و عشق می ورزد. ایشان بیش از ۳۰ تالیف دارد و محدث و شاعر و منجم و مفسر و اهل تاریخ و اهل ادبیات به خصوص شاعر و همچنین واعظ و سخنور است.

ایشان در سبزوار که بود در مسجد جامع شهر مجالس وعظ سنگینی داشت و همین کار را در هرات هم ادامه می دهد. در مجالس او آنقدر جمعیت جمع می شدند که نزدیک بود تلفات بدهند و مردم زیر دست و پا بمانند و همچنین صدای خوبی داشت.

آنچه که در شخصیت او مهم است واعظ بودن اوست. کتاب روضه الشهدا او اولین مقتل فارسی در کل مقاتل است. قبل از ایشان دو مقتل شعری بود مثل کتاب ابوالمفاخر رازی که دیگر تقریبا اثری از آن نیست.

این کتاب در ده باب تنظیم شده است که از باب اول تا هفتم درباره مصائب و سختی هایی که انبیا تا پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام تحمل کردند است و از باب هفتم درباره زندگی امام حسین علیه السلام و قیام شهادت و بعد از شهادت حضرت است.

سال تالیف این کتاب ۹۰۷ است که همزمان با تاسیس صفویه است. صفویه مذهب رسمی ایران را شیعه اعلام کردند و به شدت روی آن کار کردند و مذهب تمام ایران آن زمان را شیعه قرار دادند و مردم را به شیعه گری دعوت کردند.

یکی از ابزارهای بسیار خوبی که برای ترویج شیعه پیدا کرده بودند بحث تعزیه داری و ذکر مصیبت و عزاداری امام حسین علیه السلام بود.

کتاب روضه الشهدا هم خوب و به موقع به میدان آمد و از آنجا که بقیه کتاب های مقاتل عربی بودند و مردم هم سواد کافی عربی نداشتند این کتاب به شدت محبوب شد و در تمام مجالس با حمایت صفویه باب شد.

از آن به بعد با محوریت این کتاب مجالس روضه امام حسین علیه السلام برگزار می شد و زمانی این کتاب را می خواندند می گفتند مجلس روضه الشهدا خوانی داریم که کم کم شهدای آن حذف شد و می گفتند مجلس روضه خوانی داریم و این روضه خوانی کنونی از همان جا آمده است.

حضرت قاسم

ازدواج قاسم بن الحسن علیه السلام

قضیه ازدواج قاسم علیه السلام با دختری از امام حسین علیه السلام که دختران ایشان را تا ۴ دختر ذکر شده است که در مورد دختر چهارم که ام کلثوم بود چیزی ذکر نشده است.

دختر به نام زینب هم که در کودکی از دنیا رفت و درباره زندگی دو دختر حضرت مطلب داریم که در کربلا هر دوی آنها حضور داشتند. فاطمه بنت الحسین که با شوهرش حسن مثنی به کربلا آمده است و دیگری سکینه است که ایشان هم با عبدالله بن الحسن ازدواج کرده بود و در کربلا به شهادت رسید.

پس دیگر امام حسین علیه السلام دختر دیگری ندارد که قاسم بن الحسن علیه السلام با او ازدواج کرده باشد.

منقولات دیگر درباره قاسم بن الحسن علیه السلام

نقل طبری

در اینجا نقل طبری و طبقات بن سعد را بیان می کنیم و مقتل الحسین مقداری اضافه دارد ولی تقریبا مثل هم هستند. طبری از حُمید بن مسلم ( جزئ افراد لشکر عمر سعد بود ) نقل می کند که من یک جوانی دیدم که ماه پاره بود ( بسان پاره ماه ) شمشیر به دست که به سوی ما آمد که اسم او را هم نمی دانست. پیراهن و بالاپوش و کفش هایی داشت که بند یک لنگه آن پاره شده بود. عمر بن سعد بن نوفل ازدی به من گفت که به خدا سوگند بر او حمله می برم.

به او گفتم سبحان الله چه کار می خواهی بکنی اینان که جلوی آنها ایستاده اند و مشغول مبارزه هستند و همین کفایت می کند که عمر بن سعد گفت نه من به او رحم نمی کنم و او را می کشم. او رفت و شمشیری به سر این جوان زد که جوان به صورت بر زمین افتاد و فریاد برآورد عمو جان. حسین علیه السلام مثل باز شکاری نگاهی کرد و مثل شیر غضبناک به عمر یورش برد و او را با شمشیر زد و عمر ساعد دستش را جلوی حسین علیه السلام گرفت که دستش از آرنج قطع شد و فریادی کشید و از امام کناره گرفت.

سربازان عمر سعد به حسین یورش آوردند تا عمر را از دست حسین برهاند اما عمر در جلوی سینه مرکب ها قرار گرفت و سواران با اسب به روی او رفتند و او را لگد مال کردند تا مرد.

متاسفانه در مقاتل بعدی اشتباهی شده است که این قضیه لگد مال زیر دستان اسبان را فکر کردند درباره قاسم علیه السلام بوده است در حالی که اینطور نبود.

غبار فرو نشست و حسین علیه السلام بر بالای سر جوان ایستاده بود و قاسم علیه السلام پاهایش را از درد بر زمین می کشید و حسین فرمود از رحمت خدا به دور باد کسانی که تو را کشتند و طرف حسابشان در قیامت جد تو خواهد بود.

حسین علیه السلام سپس فرمود به خدا قسم بر عمویت گران است که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد ولی پاسخش سودی نداشته باشد. صدایی که به خدا سوگند تجاوزگران و جنایتکاران بر آن فراوان و یاورانش اندک هستند.

بعد می گوید سپس حسین علیه السلام قاسم را برد و پاهایش به زمین کشیده می شود چون حسین او را به سینه اش چسبانده بود و جنازه بی جان پایش به زمین کشیده می شد.

با خود گفتم الان حسین علیه السلام با او چه می کند که دیدم او را آورد و در کنار فرزند شهیدش علی اکبر و کشتگان گرد او که از خاندان او بودند گذاشت. نامش را پرسیدم که گفتند قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب است.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

نقل مقتل الحسین

مقتل الحسین اضافه می کند و تصریح می کند که قاسم نابالغ بودند. مقاتل دیگر هم می گویند که قاسم ۱۳ الی ۱۴ ساله بود. و می گویند که قاسم به میدان آمد اما حسین علیه السلام نگذاشت و ایشان به دست و پای عمو افتاد و گره کرد و همدیگر را در آغوش گرفتند و آنقدر التماس کرد تا حسین علیه السلام اجازه فرمود و رجزی را هم نقل می کند و بقیه مطالب این کتاب مثل طبری است.

نقل روضه الشهدا

اما در کتاب روضه الشهدا نقل شده است که ملاحظه کنید که واعظ کاشفی با قضیه چه کرده است. ایشان نقل می کند که قبل از انکه قاسم به میدان بیاید برادرش عبدالله بن حسن به میدان رفت و به شهادت رسید.

متن اینگونه است : ( راوی گوید که چون قاسم بن حسن چهره برادر خود را که گل بوستان ناز بود وبه خارستان حادثه جانگداز خراشیده دید آه از نهاد او برآمده و پیش عم بزرگوار خود آمد و گریان و دلی پر آتش گفت ای شاهزاده دو جهان مرا دیگر قوت مفارقت اقربا نمانده است و زمانه از سریر سرور و بهجتم به خاک اندوه و مصیبت نشانده است دستوری ده تا کینه برادر بازجویم و سوال اهل زلال را به تیغ زبان و زبان سنان جواب گویم. حسین گفت ای جان عم تو مرا از برادر یادگاری ئ در این صحرا انیس دل افگاری من تو را چگونه اجازت دهم و داغ فراق تو بر سینه پر غم نهم. مادر قاسم نیز از خیمه بیرون دوید و دامن قاسم بر دست پیچید فریاد کشید ای به دلم گرفته جا لطف کن از نظر مرو مرهم سینه چون تویی مردم دیده ام تو شو. القصه قاسم اجازه حرب نیافت و برادران حسین تهیه محاربه می کردند و قاسم به خیمه در آمد و سر به زانوی اندوه نهاد ناگهان یادش آمد که پدر تعویذی – دعا و یا طلسم – بر بازوی او بسته بود و فرموده که در محلی که اندوه بسیار و ملالی بی شمار بر تو غلبه کند این تعویذ را باز کن و برخوان و بدان چه که در آن نوشته است کار کن.

 قاسم با خود گفت تا من بودم مرا چنین حالتی نیفتاد و بدین سان ملامتی دست نداد بیا تا تعویض را بخوانم و مضمون آن بدانم. قاسم تعویذ را از بازو باز کرد و بگشاد.

دید که امام حسن علیه السلام به خط مبارک خود نوشته است که ای قاسم وصیت می کنم تو را که چون برادر محمد حسین را بینی که در کربلا به دست شامیان و کوفیان بی وفا گرفتار شده است زینهار سر خود را در قدم وی اندازی و جان خود را برای وی روان در باز و هر چند تو را باز دارند تو مبالغه نمایی و در ابرام پافشاری افزایی که جان فدای حسین کردن مفتاح باب شهادت و وسیله ادراک اقبال و سعادت است.

قاسم که این وصیت نامه فرو خواند از شادی ندانست که چه کند و زود از جا برجست و به خدمت شاهزاده آمد و نوشته به دست وی داد. چون شاه شهیدان آن مکتوب را بدید آه سوزناک از جگر برکشیده زار زار می نالید و می گفت ای جان عم این وصیت پدر است نسبت به تو. می خواهی که بدین وصیت کار کنی و مرا هم درباره تو وصیت دیگر فرموده است. من نیز داعیه دارم که آن را به جای آرم – به ه دو وصیت باید با هم عمل شود – بیا تا ساعتی به بدین خیمه در آییم و بدان وصیت قیام نماییم. پس دست قاسم گرفت و بدان خیمه در آمد و برادران خود عون و عباس – امام اصلا برادری به نام عون ندارد – را آورد و مادر قاسم را گفت و جامه های نو بر قاسم بپوش و خواهر خود زینب را گفت آن صندوقچه جامه برادرم امام حسن را بیاور. صندوقچه را بیاوردند و نزد وی حاضر کردند صندوقچه را بگشود و لباس بلندی از لباس های حسن و یک جامه قیمتی خود را در قاسم پوشانید و عمامه زیبا به دست مبارک خود به سر وی بست و دست دختری که نامزد قاسم بود را گرفته و گفت ای قاسم این امانت پدر توست که به تو وصیت کرد و تا امروز نزد من بود. پس دختر را با وی عقد بست و دستش را به دست قاسم داد و از خیمه بیرون آمد. قاسم از یک جانب دست عروس گرفته و در وی می نگرد و سر در پیش می افکند که ناگاه از لشکر عمر سعد آواز آمد که هیچ مبارز دیگر نمانده است؟ – همه کشته شدند – قاسم دست عروس را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون آید عروس دامنش بگرفت و گفت قاسم چه خیال داری و عزیمت کجا می کنی و بگو که از بر من چرا می روی مرا می گذاری کجا می روی که قاسم گفت ای نور دیده عزم میدان دارم و همت بر دفع دشمنان می گمارم. دامن بگذار که عروسی و دامادی ما با قیامت افتاد …..عروس گفت که ای قاسم فرمودی که عروسی ما به قیامت افتاد؟ فردای قیامت تو را کجا جویم  و به چه نشانه جویم که قاسم گفت مرا به نزدیک پدر و جد طلب کن. و بدین آستین دریده بشناس پس دست دراز کرد و من آستین بدرید و فریاد از اهل بیت برآمد. اهل بیت فریاد زدند که قاسما این چه ظلم و بیدادی است این نه آیین و رسم دامادی است. اما چون حسین دید که قاسم به مصاف می رود گفت ای جان عم با پای خود به گورستان می روی؟ – باید تو را کفن کنم – بدینگونه نتوان رفت و دست کرد و گریبان چاک کرد و هر دو سر دستارش به دو جانب رویش فرو گذاشت و لباسش به شکل کفن بر او پوشید و تیغ خود به دست او داد – گفت حالا برو جلو – قاسم روی به معرکه آورد و آغاز رجز کرد و ….)

ایشان می گوید قاسم به میدان رفت و شروع کرد به سر زدن ( سرها را قطع می کرد ) و لشکر عمر سعد ترسیدند و فرار کردند و برگشت و دوباره بحث عشق و عاشقی و گفتگویی عاشقانه ای شکل گرفت و دوباره به میدان بر می گردد و مبارز می طلبد و کسی جلو نمی آید و خودش به لشکر عمر سعد حمله می کند و تقریبا ۱۲ تا ۱۳ صفحه همین داستان های عامه پسند را ادامه می دهد….

به قول شهید مطهری رحمه الله علیه با خواندن این داستان ها و شایعات باید به حال اسلام و مسلمین و تشیع و امام حسین علیه السلام باید گریست!!

این مطالب و قضیه عروسی دروغی بیش نیست و اهل بیت علیهم السلام از این شایعات مبرا هستند و با این عوام زدگی ها و انحرافات و تحریفات زشت و سخیف مکتب مقدس اهل بیت علیهم السلام و قیام پرافتخار و پر شکوه امام حسین ععلیه السلام برای تمام جوامع بشری و برای تمام اعصار است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.