شریح قاضی + صوت

شریح قاضی از چهره هایی است که در حکومت خلفای مختلف در سمت قضاوت قرار داشت. در زمان حکومت علی علیه السلام به خاطر بعضی اشتباهات به محله یهودی نشین تبعید شد. نقل قول های زیادی در اینکه ایشان دستور قتل حسین بن علی را صادر کرده بود وجود دارد. اما آیا واقعا شریح چنین کاری کرده بود؟

در این مقاله به کمک حجت الاسلام و المسلمین استاد سید محمد طباطبایی به بررسی این سوال می پردازیم.

سوال: آیا شریح قاضی فتوایی به قتل امام حسین علیه السلام داده بود؟

این سوال از اینجا ناشی می شود که قاضی با این شهرت و جایگاه معتبر که در کوفه داشته و حتی قاضی علی علیه السلام هم بوده است، چطور فتوای به قتل حسین بن علی علیه السلام می دهد.

شریح بن حارث شخصیت بسیار خاص است. در تاریخ درباره شخصیت ایشان بین مورخین آنقدر اختلاف است که بعضی ها ادعا کردند که ایشان یک شخصیت افسانه ای است و وجود ندارد. ولی در واقع اینطور نیست و در نهج البلاغه موجود است که حضرت به ایشان نامه نوشتند.

اقوال مختلف درباره شریح قاضی

زمان تولد ایشان را ۲۳ تا ۳۰ سال قبل از هجرت پیامبر ذکر کرده اند و بعضی گفته اند هم سن علی علیه السلام بوده است. گفته شده است که ایشان ایرانی بود و از یمن به حجاز رفته یا یمنی بوده و به مدینه سفر کرده و معلوم هم نیست که پیامبر را دیده است یا نه.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

مناصب شریح در دوران مختلف حکومت ها

در زمان ابوبکر خیلی شانی و جایگاهی ندارد ولی در زمان عمر که فتوحات افزایش پیدا می کند و نیاز به نیروهای حکومتی مثل قاضی دارند ایشان به کار گرفته می شود.

عمر ایشان را به عنوان قاضی به کوفه می فرستد. ایشان شاعر و فقیه و نسب شناس است.

در قضاوتی که بین عمر و شخصی دیگر روی اسبی داشتند و شریح در این باره قضاوت کرد، عمر از ایشان خوشش آمد.

در سال ۱۸ هجری که حدودا ۴۰ ساله بود به کوفه فرستاده شد و عمر شیوه نامه ای به او داد و شریح بر اساس این شیوه نامه قضاوت می کرد و عمر برای او مقرری ۱۰۰ دیناری نیز تعیین کرده بود که مقرری خیلی خوبی بود.

در دوره عثمان ایشان در جایگاه خود ابقاء می شود و رابطه اش با عثمان نیز خوب است ولی در حد عمر شریح را قبول ندارد. در رابطه با قتل عثمان که اتفاق افتاد ایشان طرفدار عثمان بود.

در دوره امیرالمومنین هم ایشان مجددا ابقاء می شود ولی به خاطر بعضی اشتباهات، حضرت ایشان را برای مدتی برای قضاوت در منطقه یهودی نشین فرستاد ولی بعد از مدتی ایشان را برگرداند و به قضاوت در کوفه منصوب کرد.

نامه ای که در نهج البلاغه علی علیه السلام به شریح قاضی می نویسد برای این بود که ایشان خانه ای را به قیمت ۸۰ دینار در کوفه خریده بود و حضرت خیلی ایشان رو توبیخ می کند.

بعد از امام علی علیه السلام ایشان همچنان ابقاء می شود و در زمان امام حسن علیه السلام و معاویه و… هم چنان در این منصب می ماند.

شریح قاضی

حکم شریح درباره حجر بن عدی

در زمان زیاد بن عدی که حاکم کوفه می شود و ایشان هم قاضی آنجا می شود درباره حجر بن عدی اتفاق سنگینی می افتد. حجر شخصیت ممتازی در کوفه و از اصحاب بزرگ علی علیه السلام بود.

زیاد بن عدی استشهاد زیادی را بر علیه حجر تنظیم کرد که بخواهند او را به قتل برسانند که امضا دو نفر را جعل کردند که هر دو شریح بودند. شریح قاضی و شریح بن هانی که از اصحاب مهم علی علیه السلام است که در جنگ های زیادی با حضرت شرکت کرد.

شریح بن هانی وقتی فهمید به شدت اعتراض کرد ولی شریح قاضی چنین نکرد. روحیه مسالمت جو و آشتی طلب و کاملا عافیت طلبی در این جا مشاهده می شود که اصلا دنبال دردسر نمی گردد.

حتی بعدها مختار هم او را به قضاوت گمارد ولی به خاطر قضیه حجر اصحاب مختار اعتراض کردند که ایشان لیاقت ندارد در این جایگاه بماند چون در قضیه حجر سکوت کرد و علی علیه السلام هم او را تبعید کرد و مختار او را برکنار کرد.

مجموعا ۵۰ تا ۷۰ سال ایشان قضاوت کرد و دوران طولانی را در سمت قضاوت بود و با حکومت های زیادی کار کرد.

بررسی شواهد فتوا ندادن شریح در شهادت حسین بن علی علیه السلام

این چنین شخصیتی خود را درگیر مسائل اجتماعی نمی کند و مقبول عامه و خاصه هستند که سالیان سال در یک پست باقی می مانند.

از چنین شخصیتی بر نمی آید که فتوایی برای قتل شخصیتی مثل حسین بن علی علیه السلام صادر کند و همچنان هم در حکومت مختار هم باقی بماند چون فلسفه قیام مختار انتقام از کسانی بود که مستقیم یا غیر مستقیم در شهادت  امام حسین علیه السلام دخیل بودند.

تحقیقات جعفر وجدانی و رد بر آن

آنچه که از مجموع تحقیقات انجام شده شخصی در حدود ۵۰ سال قبل که خود قاضی و نویسنده بوده به نام جعفر وجدانی در تعلیقاتی که بر ترجمه کتاب الفین مرحوم علامه حلی زده است آمده است که شریح چنین فتوایی صادر کرده است که متن فتوا این است:

   (بسم الله الرحمن الرحیم. به درستی که حسین بن علی در میان مسلمین تفرقه افکند و با امیرالمومنین یزید مخالفت کرد و از دین خارج شد. این مطلب برای من ثابت شده است. پس حکم کرده ام به کشتن او برای حفظ شریعت سید المرسلین )

در جایی دیگر هم آقای وجدانی قضیه ای را نقل کرده است که یکی از نواده گان ملا اسماعیل سبزواری از علمای اوایل قرن ۱۴ را دیدم که ایشان یک کتابی را به نام ( الید ) به من داد که من این فتوا را در آن کتاب دیدم.

اولا جناب ملا اسماعیل سبزواری اصلا چنین کتابی ندارد! و ثانیا ما در هیچ منبعی مطلقا چنین چیزی ندارند.

نکته بعدی اینکه بر علیه این مطلب است این است که خیلی از کسانی که در تاریخ کار می کند برای اثبات یا رد شواهدشان در قضیه ای، سیاقات و واژه هایی که در متون استفاده شده است را بررسی می کنند که از این لحاظ هم وجود چنین فتوایی رد می شود.

و نکته دیگر اینکه اگر شریح چنین فتوایی داده باشد باید در جایی از تاریخ به آن استناد کرده باشد یا آن را رد کرده باشند و قطعا فتوایی به این مهمی واکنش هایی را در پی داشت اما هیچ خبری از این موارد در تاریخ نبود.

نقش شریح در اتفاقات کربلا

اما شریح در یکی از بزنگاه های تاریخ عاشورا نقش دارد. فتوا نداده است ولی به عنوان یک خواص نقش بسزایی داشته است. در این باره سه گزارش داریم که هر سه گزارش برای طبری است ولی لب مطلب تقریبا یکی است.

برخوردی که عبیدالله با هانی می کند و هانی را به دارالاماره می برند و می گویند شما به مسلم پناه دادی و هانی می گوید مسلم مهمان من است و من او را به شما تحویل نمی دهم. عبیدالله با عصا به صورت او می زند و صورت او زخمی و خونی می شود و سپس او را زندانی می کند.

خبر به مَذحِج یا هم قبیله های هانی می رسد. هانی شخصیتی است که چند قبیله پشتیبان او هستند و گفته شده تا سی هزار شمشیرزن و جنگجو در رکابش حاضر به فداکاری هستند.آنها که حدود ۴ هزار نفر بودند به سرکردگی عمرو بن حجاج که برادر زن هانی است شورش می کنند و دارالاماره را محاصره می کنند.

این گروه حرفشان این بود که ما شنیدیم هانی کشته شده است. عبیدالله که اوضاع را خطرناک می بیند از شخصیتی معتبر به نام شریح استفاده می کند. کسی که ۴۰ سال قاضی بوده و مردم به او اعتماد کامل دارند.

عبیدالله به شریح می گوید برو و هانی را ببین و گزارش کن ( منظورش این بود طوری گزارش کن که اوضاع آرام شود ) و بگو کشته نشده و زنده است و کسی را می گمارد تا شریح خلاف نگوید. چون می داند اگر شریح خلاف بگوید کار تمام است.

این جا شریح از زبان خودش می گوید که به سراغ هانی رفتم دیدم که هانی فریاد می زند که مسلمان و قبیله من و دینداران کجایید که مرا با دشمن و پسر دشمن ما تنها گذاشتید. خون بر محاسن هانی جاری بود و وقتی سر و صدای بیرون را شنید دنبال من آمد و گفت شریح فکر می کنم اینها قبیله من باشند که دارند فریاد می کنند و اگر ده نفر وارد قصر شوند مرا نجات می دهند.

( اگر شریح این کار را نمی کرد قبیله هانی عبیدالله را رها نمی کردند و شورش ادامه پیدا می کرد و به کار عبیدالله را تمام می کردند و اصلا کربلایی اتفاق نمی افتاد )

شریح ادامه می دهد من با نگهبان قصر به بالای قصر رفتم ( قسم می خورد که اگر نگهبان همراه من نبود من پیام هانی را به قبیله اش می رساندم. شریح دارد عذر می آورد ) و گفتم امیر عبیدالله صدای شما را شنید و به من گفت برو پیش هانی تا وضع او را ببینم و به شما بگویم زنده است و این که گفتند کشته شده نادرست است.

عمرو بن حجاج که رییس قبیله بود و قبیله اش گفتند خدا را شکر که زنده است و بر می گردند ( در اینجا شریح دارد خود را تبرئه می کند )

گزارش دوم طبری اینگونه نقل می شود که شریح می گوید وقتی پیش هانی رفتم و گفتم زنده هستی و مشکلی نداری که هانی می گوید به قبیله من بگو اگر مرا نجات ندهند عبیدالله مرا می کشد.

راوی نقل می کند که شریح پیش عبیدالله رفت و گفت که زنده است ولی حالش ناجور است که عبیدالله می گوید مگر حاکم نباید رعیت خود را ادب کند؟ هانی بی ادبی کرد و من او را ادب کردم.

شریح بیرون رفت و همراه نگهبان به بالای قصر رفت و گفت چرا اینقدر سر و صدا می کنید. هانی زنده است و حاکم مختصری او را تنبیه کرده است. بروید و خون خود و رییس خود را مباح نکنید ( یعنی اگر ادامه بدهید هم خودتون کشته می شوید و هم هانی را به کشتن می دهید )

گزارش سوم هم تقریبا شبیه همین گزارش هاست ولی این کلمه را اضافه دارد که هانی به شریح گفت: ( اتق الله ) از خدا بترس او مرا می کشد. ( مسئله را ساده نگیر و به قبیله من نگو او حالش خوب است )

شریح از قصر بیرون رفت و بر بالای قصر ایستاد و گفت چیزی نشده است و مشکلی نیست. امیر هانی را احضار کرده و حالا زندانی کرده تا مطالبی را از او بپرسد و هانی تحت فشار باشد تا جواب درست بدهد.

و این نقل آخر می تواند بهترین نقل باشد چون اگر بحث ضرب و شتم و کتک نسبت به هانی و بزرگ قبیله باشد قبیله هانی به راحتی عبیدالله را رها نمی کرد. چون بزرگ قبیله را می پرستیدند و برای اهل قبیله بسیار محترم بود.  

آیا شریح قاضی فرمان قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرده بود؟

پس از دستگیری هانی به اتهام پناه دادن به مسلم بن عقیل شریح قاضی اطلاعات درستی از هانی که در زندان به سر می برد به قبیله او نداد و گرنه قبیله هانی عبیدالله را رها نمی کردند و شورش ادامه پیدا می کرد و به کار عبیدالله را تمام می کردند و اصلا کربلایی اتفاق نمی افتاد

برای گوش کردن به دوره کامل صوتی شبهات عاشورایی می توانید اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.