حضرت مسلم علیه السلام + صوت

مسلم بن عقیل پسر عموی امام حسین علیه السلام بود که با یکی از دختران عموی خود علی علیه السلام ازدواج کرد. او در فتوحاتی هم چون صفین شرکت داشت و در واقعه کربلا، پیش از اتفاقات کربلا به عنوان سفیر امام حسین علیه السلام به کوفه فرستاده شد و از مردم آنجا برای امام بیعت گرفت ولی کوفیان بیعت شکنی کردند و مسلم توسط لشکریان عبیدالله دستگیر و به شهادت رسید.

هانی بن عروه هم از یاران کمخصوص امام علی علیه السلام بود که در فتوحاتی مثل صفین شرکت داشت و زمان حکومت عبیدالله فعالیت های سیاسی آن زمان در منزل او انجام می شد. سرانجام او هم به دستور عبیدالله به شهادت رسید.

سوال: وقتی امام حسین علیه السلام در بین راه خبر قطعی شهادت مسلم و هانی و شکست قیام مسلم در کوفه به ایشان رسید باز هم به حرکت به سمت کوفه ادامه دادند. آیا این به معنای این نیست که حضرت برای شهادت به کربلا سفر کردند و نه برای حکومت؟ و از طرفی اگر برای شهادت رفتند پس چرا در برخورد با لشکر حر عزم بر برگشت داشتند و فرمودند ما برمی گردیم؟

شهادت مسلم و هانی علیهم السلام  ( بخش اول )

شهادت مسلم و هانی علیهم السلام  ( بخش دوم )

خبر شهادت مسلم

خبر شهادت مسلم و هانی علیهم السلام در منزل ثعلبیه توسط دو مرد اسدی به امام حسین علیه السلام رسید. آن دو مرد اسدی گفتند که یکی از هم قبیله های آنان گفت که من دیدم که مسلم و هانی کشته شدند و از طرف پاهایشان در بازار کوفه دارند آنها را می کِشند و شما هم برگردید و خانواده خودتان را نبرید که کوفه خطرناک است.

برادران مسلم گفتند که ما مسیر را ادامه می دهیم تا انتقام برادرمان مسلم را بگیریم که حضرت فرمودند که بعد از مسلم خیلی در دنیا نیستیم.

اصحاب بدون اینکه حضرت بیان خاصی داشته باشند که از اصحاب خاص او بودند گفتند شما مثل مسلم نیستید و اگر به کوفه بروید مردم به سمت شما می شتابند.

در منزل زباله بود که پیکی حاوی خبر قطعی شهادت مسلم و هانی به امام حسین علیه السلام رسید که تمامی فرستادگان شما از جمله مسلم و هانی و عبدالله بن یقطُر کشته شدند. در نتیجه از این جا به بعد حرکت امام به سوی کوفه برای تصدی حکومت معنا ندارد.

مسلم بن عقیل

جواب سوال

 برای پاسخ به این سوال دو مقدمه داریم که یک مسئله فرضیه ها و قواعد کلامی است و دومی بحث گزارش ها و نقل های تاریخی است.

اتمام حجت بر طبق آیات

در بحث فرضیه ها و قواعد کلامی مسئله ای به نام بلوغ حجت یا به تعبیری اتمام حجت داریم که قرآن می فرماید: ( فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ ) یعنی چیزی که کسی بر دیگری احتجاج می کند یعنی دلیلی می آورد که او را محکوم کند و او را قانع کند تا طرف مقابل نتواند حرفی بزند.

در آیه شریفه می فرماید که نقطه کمال حجت برای خداست و خدا که دلیل می آورد هیچ کس نمی تواند در مقابلش حرف بزند و نقصی ندارد.

در آیه ۱۶۵ نساء خداوند می فرماید: ( رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ) در این آیه فلسفه ارسال رسل و رسالت را اتمام حجت بر می شمارد. علت ارسال انبیا این است که مردم در مقابل خدا عذری نداشته باشند.

لذا قرآن در آیه ۴۲ سوره انفال می فرماید: ( لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ )

 تا هر که هلاک شدنی است بعد از اتمام حجت هلاک شود و هر که لایق حیات ابدی است با اتمام حجت به حیات ابدی رسد.

یعنی کسی اتفاقی و شانسی هلاک یا هدایت نمی شود و به صورت آشکارا خود را وارد شقاوت یا سعادت کرده است و این اتمام حجت از سنت های بسیار اساسی است.

این اتمام حجت هم در لایه رسالت و ابلاغ پیام الهی و هم در لایه امامت و امت جاری است.

در نظام امامت و امت این اتمام حجت از دو سو است: یکی از جانب امت بر امام است که حجت تمام می شود و دیگری از جانب امام بر امت است.

در نظام امامت و امت برای اینکه امام قیام کند امت باید حجت را به حد بلوغ برساند و تمام کنند و امام هم برای رها کردن جامعه باید حجت بیاورد و تا عذر کافی نداشته باشد نمی تواند جامعه را رها کند.

در مورد امام حسین علیه السلام این اتمام حجت به وفور یافت می شود. در بعد اجتماعی همین مساله حرکت حضرت به سمت کوفه و دعوت مردم بصره نمونه های بعد اجتماعی هستند.

درباره پیامبر اکرم صلوات الله علیه که ما از باب امامت و امت بررسی می کنیم. حضرت به مدت ده سال تبلیغ کردن و سال دهم که به سال ( عام الحزن ) معروف است که پیامبر حضرت خدیجه سلام الله و حضرت ابوطالب عموی خود را از دست دادند، ادامه داشت و هیچ برنامه ای اجتماعی برای حاکمیت نداشت.

در سال یازدهم شش نفر از یثرب در مکانی به نام عقبه با حضرت دیدار داشتند و حضرت اسلام را بر آنها عرضه داشتند و قرآن را بر آنها خواندند و آنها به مدینه رفتند و این مسائل را نقل کردند.

دو پیمان با پیامبر شکل گرفت به نام عقبه اول و عقبه دوم که در عقبه اول در سال دوازدهم که ۱۲ نفر از ۷ خانواده و از دو قبیله اوس و خزرج خدمت پیامبر رسیدند و گفتند ما به شما اسلام می آوریم که که پیامبر مصعب بن عمر را به عنوان نماینده برای تعلیم قرآن فرستادند.

در عقبه دوم در بعدی بسیار وسیع تر یک سال بعد بود ۷۲ مرد و ۲ زن از همان دو قبیله قبل آمدند و پیمانی تحت عنوان بیعت الحرب که گفتند ما اسلام می آوریم و پای شما تا پای مرگ هستیم.

کفار مشغول حج بودند که حتی بعضی ها پیشنهاد کردند که با کفار بجنگیم که اینجا نشان داد که جامعه مدینه کاملا آماده مساله پذیرش امام هستند که حضرت مخالفت کردند و ۱۲ نفر را به عنوان رابط معین کردند.

در این نمونه تاریخی مردم یا همان امت اعلام آمادگی کردند و از امام خود که رسول هم هست دعوت کردند و بر امام خود حجت را تمام کردند و پافشاری کردند و این آمادگی را نشان هم دادند و امام امت آمدند و زمام حکومت را در دست گرفتند.

اتمام حجت در غدیر

درباره قضیه غدیر، پیامبر علی علیه السلام را نصب کردند ولی چون جامعه به میدان نیامد و عقب نشست امام از مردم فاصله گرفت.

امام جامعه اتمام حجت کرد ولی مردم قبول نکردند و کسی جواب نداد و در نتیجه امام عزلت گزید و منعزل شد.

بعد از قتل عثمان توسط مردم به خاطر فسادهایی که عثمان داشت، که از بخش های مختلف جامعه در این قتل شرکت داشتند، ناگهان هجوم بی سابقه ای نسبت به علی علیه السلام به وجود آمدند که به تعبیر حضرت ( لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ ) نزدیک بود حسن و حسین که محافظ علی علیه السلام بودند زیر دست و پا له شوند و جامه های من پاره شد. ( مجتمعین حولی کربیضه الغنم ) مثل گله های فراوان گوسفند هجوم آورده بودند.

در اینجا بود که جامعه دارد حجت را بر امام تمام می کند ولی حضرت تصدی حکومت را قبول نکرد و فرمود بروید سراغ کسی دیگر و کسی دیگری را انتخاب کنید.

باز حضرت دارد آمادگی جامعه را می سنجد تا ببیند آیا جامعه آمادگی کامل دارد یا نه. یعنی جامعه باید نشان دهد که کاملا در اختیار امام است تا امام زمام امور و حکومت را در دست بگیرد. حضرت می فرماید اگر هم بپذیرم بر اساس آنچه که میدانم با شما رفتار می کنم.

و جامعه هم پذیرفت و حضرت زمام امور را به دست گرفت. در واقع امام متن بیعت نامه را ارائه کرد و جامعه آن را پذیرفت و امام قبول کرد که امور جامعه را به دست گیرد.

در این میان دو نفر به نام های عبیدالله بن عباس و عبدالله بن عباس که از سران لشکر علی علیه السلام بودند به مردم گفتند که ایشان چه کسی هستند و آنها را دعوت به بیعت کردند و مردم بیعت کردند.

اطمینان امام از اشتیاق مردم به پذیرش امام

امام حسین علیه السلام در مکه هستند و سیل نامه های مردم به حضرت رسید ولی حضرت پاسخ ندادند و حتی دار و دسته بنی امیه هم به امام نامه نوشتند. برای اینکه جامعه کاملا در اختیار امام باشد و امام می خواست مطمئن شود که جامعه آمادگی لازم جهت پذیرش امام را دارد، سفیرش مسلم را به کوفه فرستاد و حدود یک ماه مردم کوفه را با هم متحد کردند و سپس نامه به امام حسین نوشت که جامعه کوفه در بست در اختیار شماست.

تقریبا هر کسی که با امام برخورد داشت به او سفارش می کرد که به کوفه نرود اما این سفارشات به این علت بود که اینان به این مرتبه از درک و فهم عمیق نرسیده بودند که با اتحاد و آمادگی مردم، حجت بر امام تمام شده است.

اما با رفت و آمد پیک های مستقر در دو مسیر رفت و آمد امام، در منزل زباله بود که خبر رسید که اوضاع کوفه عوض شده است و شرایط تغییر کرده است و خوب نیست و مسلم و هانی به شهادت رسیدند.

در این هنگام ابتدا حضرت از برادران مسلم نظر خواست که آنان گفتند می رویم و انتقام می گیریم. از طرفی خود اصحاب حضرت رسما اعلام کردند که والله شما مثل مسلم نیستی و اگر به سوی کوفه بروی مردم با شما بیعت می کنند.

در این هنگام اگر امام  برمی گشت همان اصحاب خاص حضرت به او اعتراض می کردند و می گفتند چرا حضرت به حرف مردم توجه نکردند. پس همچنان عذر باقی است و حضرت تا جایی باید پیش برود تا هیچ عذری برای مردم نماند. پس هنوز حجت تمام نشده است.

مواجهه امام با لشکر حر

وقتی لشکر حر با هزار نفر پیش قراولان حکومت کوفه آمدند و جلوی امام را گرفتند که مواجهه امام با این قضیه نظریه ما را کاملا تایید می کند.

امام وقتی توسط لشکر حر متوقف شدند دو خطبه خواندند که یکی قبل از نماز ظهر بود و یکی بعد از نماز عصر که در هر دو تقریبا حرف یک چیز هست.

امام فرمود: ( انها معذرت الی الله و الیکم و معذرت الیکم ) این حجتی است بین من و خدا و بین من و شما که من حجت را بر شما تمام کردم. این جملات را حضرت برای تاریخ بیان می کند که من حجت را بر اینان تمام کردم ولی شماها نپذیرفتید.

شما مرا دعوت کردید و نامه نوشتید و اگر الان بر دعوت خود باقی هستید من هنوز هستم و می توانید بر عهد خود بمانید و ما برمی گردیم و همه چیز سر جای خود باقی می ماند.

در مرحله دوم که امام خطبه خواند و حرف از نامه ها زد حر گفت والله که ما از نامه ها خبر نداریم که حضرت اشاره کردند به عقبه بن سمعان که نامه ها را بیاورند. عقبه رفت و با خورجین نامه ها برگشت و نامه را جلوی آنها قرار داد.

در این موقع حضرت اعلام کردند که ما بر می گردیم و همراهان امام سوار بر مرکب ها شدند و آماده برگشتن شدند و حرکت کردند.

در تمام زمانی که امام توسط لشکر حر محاصره شده بود و حتی در روز عاشورا امام مدام اعلام کردند که شما نامه نوشتید و من به عنوان امام آمدیم و حالا که بیعت شکستید من هم بر می گردم. من که خونی از شما نریختم. و امام بیش از این تکلیفی ندارد.

وقتی امام حسین علیه السلام در بین راه خبر قطعی شهادت مسلم و هانی و شکست قیام مسلم در کوفه به ایشان رسید باز هم به حرکت به سمت کوفه ادامه دادند.

در این هنگام اگر امام  برمی گشت همان اصحاب خاص حضرت به او اعتراض می کردند و می گفتند چرا حضرت به حرف مردم توجه نکردند. پس همچنان عذر باقی است و حضرت تا جایی باید پیش برود تا هیچ عذری برای مردم نماند. پس هنوز حجت تمام نشده است

برای گوش کردن به دوره کامل صوتی شبهات عاشورایی می توانید اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.