وهب بن وهب + صوت

وهب بن وهب از شهدای کربلاست که در ابتدا مسیحی بود و به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شد. اما در مورد حضور ایشان در کربلا اختلاف شده است که آیا این شخص یک نفر بوده است یا دو نفر بوده اند.

در این مقاله به بررسی این سوالات پرداخته و حجه الاسلام والمسلمین سید محمد طباطبایی به این پرسش ها پاسخ می دهد.

سوال: آیا همسر و مادر وهب بن وهب به شهادت رسیدند و توسط چه کسی به شهادت رسیدند؟

تلفظ صحیح این نام وهب با سکون (ه) است. آنچه در نقل تاریخ درباره این شخصیت بزرگوار داریم که یکی به همین نام است ( وهب بن وهب ) و یکی دیگر به نام عبدالله بن عمیر کلبی است ولی متن گزارش های تاریخی خیلی به هم نزدیک هستند لذا بعضی از پژوهشگران تاریخ در این موارد می گویند اینها یک شخصیت هستند.

گزارشات تاریخی

 اولین گزارشی که از ایشان داریم از کتاب ( فتوح ) بن اعثم کوفی در قرن چهارم است و به تبع ایشان در قرن ششم دو کتاب ( مقتل الحسین ) خوارزمی که سنی است و ( مناقب ) ابن شهر آشوب مازندرانی که از علمای شیعه است نیز درباره این شخصیت گزارشاتی را دارند.

نوع گزارش این افراد به خصوص مقتل الحسین اینگونه است که از کتاب فتوح گرفتند که فتوح می گوید ( وهب بن عبدالله جناب کلبی ) و حرفی از وهب ابن وهب نیاورده است. بنابراین مجبوریم این گزارش فتوح را که شبیه گزارشات دیگر است یکی بگیریم.

نقل اول فتوح

در کتاب فتوح می گوید وهب با مادرش آمد و مادر به ایشان گفت بلند شو و فرزند دختر پیامبر خدا را یاری بده و ایشان هم قبول کرد و رجزی خواند و حمله کرد و عده ای از لشکریان عمر سعد را کشت.

به سمت مادر برگشت و گفت مادر جان از من راضی شدی که مادرش گفت راضی نمی شوم مگر اینکه پیش روی فرزند دختر پیامبر خدا کشته شوی. در این حین که همسر وهب هم نزد مادرش وهب حضور داشت به وهب گفت تو را سوگند می دهم که مرا به مرگ خودت سوگوار نکنی.

مادرش گفت به حرف همسرت گوش نده و برگرد و وظیفه ات را انجام بده تا فردای قیامت پیامبر شفیع شما باشد.

ایشان رفت و جنگید تا دست راستش قطع شد و بعد دست چپ او قطع شد تا در نهایت او را کشتند.

مادر وهب به سمت پسرش رفت و خون را از چهره اش پاک می کرد که شمر بن ذی الجوشن او را دید و به غلامش گفت که او را با عمود خیمه بزند که غلام شمر سر مادر وهب را با عمود خیمه زد و مادر وهب به شهادت رسید.

نقل دوم فتوح

اما نقل دوم کتاب فتوح که می گوید هر دو مسیحی بودند و به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شدند و ادامه می دهد که وهب ۲۴ تن پیاده و ۱۲ تن سواره را کشت و بعد اسیر شد و او را نزد عمر سعد آوردند و عمر گفت گردن او را بزنید و گردنش را زدند و سرش را به سمت لشکر امام حسین پرتاب کردند و مادر سر را گرفت و بوسید و عمود خیمه ای بر گرفت و به سمت دشمن حمله کرد و دو نفر را کشت. امام به او فرمود ام وهب بازگرد چون جهاد از دوش زنان برداشته شد و ان شالله تو و پسرت در بهشت همنشین پیامبر خدا خواهید بود.

 همانطور که مشاهده می کنید نقل ها مختلف شد و در یک نقل مادر وهب به شهادت می رسد و در نقل دیگری امام به او فرمود برگرد و ایشان بر می گردد و کسی هم متعرض او نمی شود.

اینگونه نقل ها هستند که با اختلافاتشان نشان می دهد که وضعیت گزارش وضعیت مطلوبی نیست.

وهب بن وهب

دو نقل دیگر

اما دو نقل دیگر هم داریم که یک مقدار متفاوت است و شواهدش هم زیاد است. یکی از کتاب ( امالی ) شیخ صدوق است که از علمای بسیار بزرگ ما در قرن چهارم و تقریبا هم عصر با فتوح هستند. ایشان صاحب کتاب ( من لایحضر الفقیه ) یکی از چهار کتاب برتر حدیثی شیعه است.

 شیخ صدوق می فرماید: وهب بن وهب به میدان آمد و ایشان تصریح می کند این مادر و پسر مسیحی بودند و به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شدند. وهب بر اسب سوار شد و عمود خیمه ای به دست گرفت و جنگید و ۷ یا ۸ نفر را به درک واصل کرد و بعد اسیر شد و عمر سعد او را گردن زد و سرش را به سمت لشکر امام انداخت.

شیخ صدوق می فرماید مادر وهب شمشیر برداشت و به میدان آمد که امام به او فرمود شما بنشین که جهاد از دوش زنان برداشته شده است و شما و پسرت در قیامت با پیامبر محشور خواهید شد.

امالی صدوق از عبدالله منصور نقل می کند که ایشان از امام صادق از امام باقر از امام زین العابدین علیهم السلام نقل می کند.

آخرین کتاب، کتاب مشهور ( لهوف ) است که مولف آن سید ابن طاووس می باشد. در این کتاب اسم را وهب ابن حباب کلبی نام می برد.

لهوف می گوید این شخص به میدان آمد و شروع به جنگیدن کرد و به سمت مادر برگشت و گفت مادر جان از من راضی شدی که مادرش گفت راضی نمی شوم مگر اینکه پیش روی فرزند دختر پیامبر خدا کشته شوی. در این حین که همسر وهب هم نزد مادرش وهب حضور داشت به وهب گفت تو را سوگند می دهم که مرا به مرگ خودت سوگوار نکنی.

مادرش گفت به حرف همسرت گوش نده و برگرد و وظیفه ات را انجام بده تا فردای قیامت پیامبر شفیع شما باشد.

ایشان رفت و جنگید تا دست راستش قطع شد و بعد دست چپ او قطع شد .همسرش عمود خیمه ای را برداشت و به سوی وهب پیش می رفت در حالی می گفت پدر و مادرم فدایت که در دفاع از پاکان حرم پیامبر خدا بجنگ وهب جلو آمد او را به سمت زنان برگرداند ولی همسرش لباس او را گرفت و گفت بر نمی گردم تا همراه تو بمیرم.

امام حسین علیه السلام به همسر وهب فرمود خداوند به شما جزای خیر بدهد ولی برگرد و وهب بن عبدالله کلبی جنگید تا کشته شد.

باز هم در این نقل از شهادت همسر و مادر وهب خبری نیست. این ها مجموع نقل هایی است که در مورد وهب در گزارشات تاریخی آمده است.

اگر بخواهیم ارزیابی کنیم باید بگوییم نقل ها از قرن چهارم با کتاب فتوح شروع می شود. نقل ها خیلی با هم اختلافات درونی دارند.

هر کدام چیزی را گفته اند و آشفتگی و اضطراب متن در این نقل ها زیاد است. منابع اولیه خصوصا در قرن سوم مثل ( ابی مخنف ) مطلقا در اینجا نیست و این مسئله را نقل نکردند.

این قضیه شاهد ناجوری است بر اینکه این نقل ها دچار ابهام است. اما اگر این نقل ها را در دستگاه ارزیابی و اعتبار سنجی قرار دهیم رد نمی شوند و حداقل اینکه در شک و تردید باقی می مانند.

برای مشاهده دوره کامل «شبهات عاشورایی» کلیک نمایید

جمع بندی درباره شهادت مادر و همسر وهب

اما جمع بندی درباره همسر و مادر وهب بن وهب که به شهادت رسیدند یا نه، در این گزارشات یک گزارش درباره این قضیه است و آن هم در مقابل گزارش دیگر که خلاف آن بود بیان می کند مادر جناب وهب به شهادت رسید.

طبری از ابی مِخنَف ( که ایشان از بهترین گزارشگران تاریخ عاشوراست و در نیمه اول قرن دوم یعنی سال ۱۵۷ وفات یافت و خیلی به واقعه عاشورا نزدیک است و با یک واسطه از شاهدان عاشورا از کربلا نقل می کند ) نقل کرده است.

ایشان( ابی مخنف ) می گوید شخصی به نام ابو جناب برایم گفت ( وهب و همسرش هر دو جوان بودند و خیلی از ازدواج آنها نگذشته بود ) که از میان ما مردی به نام عبدالله بن عمیر از قبیله بنی عُلیم که ساکن کوفه بود و خانه اش نزدیک چاه جعد در محله قبیله همدان بود ( چقدر دقیق گزارش می کند ) همسرش به نام ام وهب دختر عبد از قبیله نمِر بن قاسط نیز با او بود. عبدالله گروهی را در نُخیله دید ( پادگان نظامی که لشکر عبیدالله جمع می شدند و به کربلا می رفتند. دسته دسته هزار یا دوهزار نفر که می شدند به سمت کربلا می رفتند ) و گفت چه خبر است گفتند که به جنگ امام حسین می رویم.

عبدالله گفت به خدا قسم بر جهاد با مشرکان حریص بودم ( جنگ با کفار می خواستم بروم و شهید شوم ) اکنون امیدوارم پاداش جهاد با این افراد که با فرزند دختر پیامبرشان می جنگند در جهان کمتر از پاداش جهاد با مشرکان نباشد.

نزد همسرش رفت و قضیه را تعریف کرد و گفت من می خواهم به جنگ با آنها بروم که همسرش گفت من هم با شما می آیم. و به خاطر شرایط حکومت نظامی با همسرش شبانه حرکت می کند و خود را به امام می رساند.

روز عاشورا را می رسد و عمر سعد تیر اول را انداخت و شروع کردن به مقاتله و جنگ. یسار غلام زیاد بن ابیه و سالم غلام عبیدالله بن زیاد پا به میدان نهادند و مبارز طلبیدند.

وقتی اینها به میدان آمدند حبیب بن مظاهر و بریر ابن خضیر بر خاستند  گفتند حالا اینان که به میدان آمدند پس ما برویم که امام فرمود نه شما بنشینید.( نقل منسجم و اتفاقی معقول در حال رخ دادن است )

 عبدالله بن عمیر برخاست و گفت اجازه بده من بروم. حسین علیه السلام که عبدالله را مردی گندمگون و قد بلند و با دستانی خیلی ستبر و چهار شانه دید فرمود این حریف میدان است.

امام فرمود گمان می کنم او کشنده هم آوردان خود باشد. عبدالله بیرون آمد و به سوی دو غلام آمد. غلامان گفتند تو کی هستی؟ عبدالله خودش را معرفی کرد که آن دو غلام گفتند ما اصلا تو را نمی شناسیم و در حد ما نیستی. هماورد ما حبیب یا بریر یا زهیر بیایند. ما در دستگاه عبیدالله ابهتی داریم.

یسار جلوی سالم ایستاده بود که عبدالله گفت یابن الزانیه تو فرزند زن زنا کار هستی. آیا به مبارزه با یکی از آدم عادی بی رغبتی نشان می دهی؟ هیچ کس از این لشکر امام نیست مگر اینکه از شما بهتر هستند.

عبدالله بسیار سریع حمله کرد و آنقدر با شمشیر او را زد تا به درک واصل می شد. سالم ناجوانمردانه حمله کرد که لشکریان امام به عبدالله هشدار دادند که مواظب حمله سالم باشد.

عبدالله تا متوجه حمله از جانب سالم شد دست چپ خودش را حائل کرد و شمشیر انگشتان او را قطع کرد و باز برگشت و به سالم حمله کرد و آنقدر او را با شمشیر زد تا به درک واصل شد.

عبدالله با همان دستان بسته رجز می خواند : ( إن تنکرونی فأنا ابن کلب, حسبی ببیتی فی علیم حسبی …. )

اگر مرا نمی شناسید من از قبیله کلب هستم و خاندانم در میان عُلیم هستند هم نیرومندم و هم قوم و خویش دارم و در هنگام سختی ها ناتوان و درمانده نیستیم. ام وهب به تو قول می دهم که بر این عهدم با تو که آنها ا با نیزه و شمشیر خودم ضربه بزنم. ضربه ای از طرف یک جوان.

ام وهب عمود خیمه را برداشت و به سوی همسرش رفت و گفت پدر و مادرم فدایت. برای پاکان نسل محمد صل الله علیه بجنگ.

عبدالله دید همسرش میان این همه مرد دارد به سوی او می آید برگشت و به همسرش گفت برگرد ولی همسرش به لباسش چسبید و گفت من تو را رها نمی کنم تا در کنار تو جان دهم.

امام به همسر عبدالله فرمود شما برگرد که خدا شما را رحمت کند و خداوند جنگ رار از زنان برداشت و همسر عبدالله به امر امام برگشت.

عبدالله مجدد وارد جنگ شد و عده ای مجددا حمله کردند و بالاخره ایشان به شهادت رسید. وقتی همسر او شاهد شهادت او بود به بالین همسرش عبدالله آمد و همسرش را در بغل گرفت و گریست و در حال گریه غبار را از سر و صورت او می زدود و می گفت بهشت بر تو گوارا باد. که در این هنگام  شمر به غلامش رستم دستور داد که با عمود بر سر زن بکوبد و رستم چنین کرد و سر زن شکست و با همان حال به شهادت رسید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.